سه ماه تمام
سلام دوستای گلم
امیدوارم حالتون خوب باشه.
الان یک عدد آوش 3 ماهه داره با شما حرف میزنه! بععععله 5 مهر من سه ماه رو تموم کردم و وارد چهارمین ماه زندگیم شدم.
به گفته مامان و بابا و با تایید شاهدان عینی!! من بسیار شیطون تر از آویسا جون هستم! از همین الان اصلا تمایلی به خوابیدن ندارم! تا منو روی زمین میخوابونند دست و پاهام رو میگیرم بالا و انقدر تلاش میکنم که سرم رو هم یه خورده از بالش میارم بالا و با جیغ و داد به مامان و بابا میفهمونم که نمیخوام بخوابم!
باید بشینم! یا بایستم! هر چی مامان بهم میگه عزیزم الان نشستن واست زوده به مهره های کمرت فشار میاد! من این چیزا تو کتم نمیره!!تازه اگه بتونم دستشون رو بگیرم و یه تکیه گاه داشته باشم سریع از حالت خوابیده به حالت ایستاده تغییر وضعیت میدم!!
آره دیگه!!! ما اینجوریاییم!!
و اما ماجراهای من و پستونکم!
علی رغم میل مامان و بابا من شدید به پستونکم عادت کردم! و خیلی دوستش دارم
گاهی که ازش خسته میشم آروم میندازمش بیرون! مثل عکس پایین. اینجوری در دسترسمه و دفعه بعد خودم میتونم بخورمش!
گاهی هم خودم میگیرم و از دهنم در میارم و بعد دوباره میذارم تو دهنم!
البته به خوردن دست هامم خیلی علاقه دارم! چنان موقع خوردن دست هام ملچ مولوچ میکنم که هر بیننده ای هوس میکنه دست هاشو بخوره!
مممممم کدومش رو بخورم؟ دستم رو یا پستونکم؟
بذار همون پستونک رو بخورم!
راستی دیروز 7 مهر تولد مامان فاطمه بود.
پارسال تو روز تولد مامان من هنوز وجود نداشتم! و امسال مثل یه جوجه کوچولو تو جمعشون بودم.
ببینین اینم عکس جوجه ها و کیک:
شماره بدین بهتون زنگ بزنم!
یه خنده خوشگل (انقدر خنده رو شدم و واسه همه میخندم و خودم رو شیرین میکنم!)
و اینم عکس آخر: