آوش 13 ماهه
سلام دوست های خوبم. نماز روزه هاتون قبول حق
توی این شبهای عزیز قدر از همه شما التماس دعا داریم
من 13 ماهگیم رو پشت سر گذاشتم و وارد چهاردهمین ماه از زندگیم شدم.
تعریف از خود نباشه باور کنین من نمیگماااا!!! مامان بابا میگن
هر روز که میگذره با نمک تر میشم و شیطونی هام با مزه تر میشه بعضی وقت ها شیطنت هایی میکنم که به عقل هیچ کس خطور نمیکنه
هیچ جا و هیچ چیزی توی خونه از دست من در امان نیست! و همه وسایل رو از دستم باید قایم کنند!!
این روزها یه عادت خیلی بد هم پیدا کردم برای شیر خوردن خیلی مامان رو اذیت میکنم! دائم ازش میخوام بشینه تا من شیر بخورم
انقدر شدیده که مامان و بابا رفتن تو فکر که منو از شیر بگیرن فعلا به دلیل گرمی هوا اقدامی نکردند!
این چند تا عکس رو مامانی و آویسا با خون دل از من گرفتند!! یعنی یه لحظه آروم نمیگیرم بیچاره آویسا انقدر برام شکلک در آورد تا یه لحظه حواسم پرت بشه و بشینم! اینم توجیه کادر بندی های بد بود!!!
چند روز پیش همراه با بابایی رفتم دانشگاه محل کارش. بابا میگه پسر خوبی بودم و فقط دیگه آخراش خوابم گرفته بود و یه کم نق زدم
اینم عکسای اون روز
بابا نتونست عکس بهتری بگیره آخه دست تنها که نمیشد!!
و اما گفته بودم که تو خونه ما نماز خوندن با اعمال شاقه انجام میشه!! از خیلی وقت پیش دیگه جانماز منسوخ شد! چون من یک دقیقه هم نمیذاشتم جانماز جلوشون بمونه! برای همین مهر رو باید توی دستشون نگه دارند!
و اما جدیدا تا بابایی میره سجده من میپرم رو کمرش سوار میشم!!!
بیچاره به چه سختی نماز میخونه!!!
و وقتی نماز بابا تموم میشه حســــــــــابی منو سواری میده مرسی بـــابــــا
+ فرهنگ لغاتم به روز شده توی این ماه چند تا کلمه جدید یاد گرفتم
+ التـــــــــــــــــــــــــــــــماس دعـــــــــــــــــــــــــــــــــا