چه جوری شد که من آوش شدم
سلام سلام.
اولین سلام زمینی من توی وبلاگم رو پذیرا باشین.
من داداش کوچولوی آویسا هستم و اسمم هم آوش هستش.
بذارین براتون تعریف کنم که چرا رونمایی از اسم من طول کشید! راستش وقتی معلوم شد پسر هستم مامان و بابا چند تایی اسم انتخاب کردند مامان هم هی توی اینترنت دنبال معنی اسم ها میگشت و خلاصه درگیر بودن. آوش یکی از اولین اسم هایی بود که به ذهنشون رسید. مامان اینترنت رو دنبال معنیش گشت و وقتی فهمید آوش و آویسا هم معنی هستند خیلی خوشش اومد و بابایی هم کلی استقبال کرد.
تصمیم بر این شد که من آوش بشم ولی مشکل اینجا بود که این اسم توی لیست ثبت احوال نبود!! خلاصه از همون روزها تلاش مامان و بابا شروع شد. مامان به سازمان ثبت احوال ایمیل زد و تقاضای تایید این اسم رو کرد و موفق شد تاییدیه بگیره پرینت برگه تاییدیه رو بابایی دو ماه پیش برد ثبت احوال تا دیگه بعد مشکلی پیش نیاد و اونام گفته بودن مشکلی نیست.
ولی از اونجایی که مامان من کلا آدم نگرانیه!!! همش فکر میکرد که بالاخره موقع شناسنامه گرفتن یه مشکل پیش میاد واسه همین تصمیم گرفتن تا وقتی شناسنامه رو دستشون ندادن اینجا اسمم رو ننویسن تا کاملا مطمئن بشن!
مدارک گرفتن شناسنامه رو توی بیمارستان از بابایی تحویل گرفتن و گفتن یک شنبه (11تیر) بریم برای تحویل شناسنامه. مامان به بابایی گفت مطمئنی نوشتن آوش؟ نکنه بنویسن آرش! که بابا گفت نه حروفش رو دونه دونه نوشتن! دیگه بی سواد که نیستن!!!!!!!!!!!!!!!
خلاصه! 11 تیر بابا رفت ثبت احوال و با یک عدد شناسنامه آرش !! رو به رو شد!! گویا حدس بابا اشتباه بود و اونها خیلی هم با سواد نبودن!
القصه!!!! قرار شد تا نیم ساعت بعدش تصحیح بشه که باز بعد از نیم ساعت به بابا گفته بودن این نام ثبت نشده و نمیشه شناسنامه صادر کرد!!
اوففففففف!! سرتون رو درد نیارم خلاصه که کلی دردسر کشیدیم تا بالاخره من آوش شدم!
شاید بعضی ها فکر کنن چرا آدم بخواد این همه دردسر بکشه و راحت یه اسم دیگه انتخاب نکنه! ولی خوب هر کسی برای انتخاب اسم فرزندش یه سری معیار داره! حالا اینجا نمیخوام بشینم معیارهای مامان و بابا رو شرح بدم ولی ....
به نظر اون ها این اسم برازنده منه و به دردسرش می ارزید
ایشالا که خودمم بعدها ازش راضی باشم.
این روزها هر کس که میاد خونمون در مورد قیافه من یه نظری داره و اکثرا هم معتقدند من خیلی به آویسا شبیه هستم در همین راستا مامان عکس من رو گذاشته کنار عکس نوزادی آویسا شما خودتون مقایسه کنید. (عکس آویسا به دلیل اینکه اون روزها دوربین نداشتیم کیفیتش خیلی کمه!)
پی نوشت : برای آقای مستر بین!!!
یه آقایی به نام مستر بین توی وبلاگ آویسا کامنت گذاشتن و مثلا اسم منو لو دادن و نظر خودشونم ضمیمه کردن!
قصد ما به قول معروف بازار گرمی و اینجور چیزها نبود از نگفتن اسم! کما اینکه خیلی از دوستایی که جایی غیر از وبلاگ مثلا توی یاهو یا اس ام اس و اینا اسم رو پرسیده بودن مامان بهشون گفته بود و فقط دوست نداشت تا قطعی شدن اینجا ثبت بشه!
به هر حال از اینکه نظر خودتون رو گفته بودین خیلی خوشحالمون کردین ولی ما نمیدونیم روی چه منطقی گفتین آویسا از پریسا گرفته شده!!!
شاید هم وزن باشن ولی از لحاظ معنی و ریشه ربطی به هم ندارن! و در ضمن هم معنی بودن اسم من و خواهرم از نظر ما یه حسنه نه یه عیب!
و یه چیز دیگه دوست من موثق رو اینجوری مینویسن نه اینجوری موسق!!!!!!
پی نوشت 2 :
مامان اوایل بارداریش تصمیم داشت برای من و آویسا وبلاگ مشترک بنویسه! که بابایی گفت این کار رو نکنه! بابا گفت به نظر اون باید هر کدوم از ما وبلاگ خودمون رو داشته باشیم تا در آینده هم بتونیم خودمون اداره اش کنیم و خلاصه مامان خانوم هم تنبلی رو گذاشت کنار و اینجا رو برام راه انداخت. انشاالله که با وجود دردسرهای نگهداری از 2 تا بچه میتونه این دو تا وبلاگ رو هم خوب اداره کنه. اگه دوست داشتین من رو هم تو لیست دوستاتون قرار بدین و منم با کمال میل شما رو توی وبلاگم لینک خواهم کرد.