آوشآوش، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

آوش کوچولو

دَدَرنامه 1 (قشم)

1391/10/22 11:07
نویسنده : مامان پاتمه
168 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااااااااااااااااااااااااام دوست جونای گلم حالتون خوفه؟ 

دل کوشولوی من واسه شما تنگ شده بود.

خوب فکر کنم بیشتر شما دَدَرنامه آویسا رو خونده باشین پس من سعی میکنم مطالب تکراری ننویسم!شِـــکـْـلـَکْ هــآے آنـــ ـیکـآ

اینم دَدَرنامه به روایت آوش:از خود راضی

صبح روز جمعه چشمامو که باز کردم توی ماشین بودم . ماشین سواری رو خیلی دوست دارم و پسر خوبی بودم. بیشتر مسیر رفت رو خوابیدم و هیش کس رو اذیت نکردم.

رسیدیم به یه جایی که یه عاااالمه آب جمع شده بود. اسمش دریا بود. بابا منو برد یه کم به دریا نگاه کردم همونجا بود که مامان متوجه شد دندون دوم من هم پیدا شده! هوراااا هورا

یه کم دیگه خوابیدم و بعد که بیدار شدم رفتیم خونه دوست جون مامان. کیان کوشولوقلب اومده بود استقبالمون وقتی دیدمش به شدت احساس کچلی بهم دست داد!!


ما زودی با هم دیگه دوست شدیم.از خود راضی کیان وسایلش رو به من میداد و میذاشت سوار روروئکش بشم.نیشخند

چند روزی که اونجا بودیم همش میرفتیم دَدَر.نیشخند خیلی خوب بود ولی وقتی طولانی میشد من و کیان خسته میشدیم و نوبتی گریه زاری راه میانداختیم!

وقتی خانوم ها سرشون به کار مورد علاقشون یعنی خرید گرم بود!!خمیازه ما آقایون پیش هم بودیم عینک


ما دو تا با باباهامون همکاری میکردیم!! نیشخندیعنی جیغ و داد میکردیم تا مامان ها زود بیان.

توی خونه به من و کیان بیشتر خوش میگذشت. مژهمواقعی که با هم بیدار بودیم با جغجغه های همدیگه سرگرم میشدیم.هورا کلا خیلی کارهامون شبیه هم بود.مژه هر دو خوش اخلاق و خنده رو بودیم ، صدای گریه و خنده هامون مثل هم بود وقتی یکی گریه میکرد میپرسیدن کیانه گریه میکنه یا آوش؟ و حتی عین هم سرفه میکردیم! نیشخند

مامان میگه ما دوست های خوبی برای هم میشیم.

کیان کوشولو که قبلا غذا نمیخورد وقتی دید من چه جوری با اشتها غذا میخورم خوشمزهاز من یاد گرفت و شروع کرد به غذا خوردن! نیشخندو من هم این چند روز که اونجا بودیم مثل کیان پسر خوبی شدم و راحت میخوابیدم! خواب

یه شب رفتیم شهربازی!!عینک

ما دو تا فسقلی رو گول میزدن و فقط الکی سوار میکردند!!ناراحت


 

 

 

از وقتی بزرگتر شدم و دلم میخواد به همه چیز دست بزنم و از همه جا سر در بیارم! آویسا همش جلوم رو میگیره!نگران بهم میگه دست نزن! نکن! نگران

من گناهی هستم این جور مواقعدل شکسته ولی باز هم براش میخندم و ذوق میکنم! نیشخند

این عکس رو ببینین!! میخواستم ببینم فرمونش چه شکلیهنیشخند که آویسا دستمو گرفت گفت نکن!!منتظر

 

عکس های روز بعدش:

آوش در دره ستارگانعینک

 

آوش در کوزه!!!! ترشی آوش میل دارین؟؟؟خوشمزه

 

ترشی کیان چطور؟نیشخند

 

آوش و جنگل های حرا:از خود راضی

 و آوش در ساحل دریا  (می بینین که دیگه تهنایی میشینم؟تشویق)

 قلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

 

من و کیان و بابایی ها قلب

 

و اما : نیشخند

این یه عکس از یه عاشق دلشکسته لب دریا!!!زبان تک و تنها به تو می اندیشم!!!نیشخند

 

به من و کیان توی خونه بیشتر خوش میگذشت!لبخند اینم دونفریهای من و کیان کوشولوبغل

قلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

ماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچ

قلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

موقع ترک خونه خاله این ها من خواب بودم و نتونستم با کیان خداحافظی کنم. ناراحت

توی راه برگشت دیگه از ماشین سواری خسته شده بودم کلافهزیاد نخوابیدم و خیلی اذیت کردم!!گریه آویسا هم از بس آهنگ بعد از نسترن رو گوش کرد کچلمون کرد!!!کلافه (البته کچل که بودیم ما!!چشمک)

کلی گریه زاری کردم تو ماشین تا بالاخره رسیدیم خونه.اوه

کلا که حساب کنیم اولین تجربه مسافرتم خیلییییییییییی خووووب بود. دلم برای کیان خیلی تنگ شده.قلب


 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوش کوچولو می باشد