آوشآوش، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

آوش کوچولو

آوشک 8 ماهه می شود

1391/12/5 11:10
نویسنده : مامان پاتمه
514 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای خوبمقلب

مدت زمان زیادیه که از شما بی خبر بودیمخجالت و حسابی دلمون تنگ شده برای شما.قلب

امروز من 8 ماهه شدم.هورا

و به همین دلیل مامان دیگه نتونست از آپ کردن وبلاگم شونه خالی کنه!نیشخند

یه عالمه عکس و خبر روی دستمون جمع شده!آخ

توی این ماه من موفقیت های جدیدی کسب کردماز خود راضی

اول اینکه در سن 7 ماه و 10 روزگی برای اولین بار دستم رو به مبل گرفتم و به تنهای ایستادم. تشویق

 

 

 

الان دیگه توی این کار خیلی مهارت پیدا کردماز خود راضیو دستم رو به هر چیزی میگیرم می ایستم و کنار مبل ها راه میرم.تشویق

 

 

 

و موفقیت دومم که الان حدود یک هفته است به دست آوردم اینه که دیگه میتونم چهار دست و پا حرکت کنم.از خود راضی

هوراااااااااااااااهورا

به افتخار آوش کوچولوی زرنگ!تشویقخجالت

 

کلا خیلی پر جنب و جوش هستم و اصلا از سکون و بی حرکتی بیزارم تا چشم باز میکنم شروع به رفتن میکنم!!وهمه جا هم میرم!!نیشخند

از زیر روروئکم گرفته!تعجب

 

تا توی آشپزخونه که مامان مشغوله کاره!!نیشخند

دالی!!زبان



موهام کم کم بلند شده هرچند رنگش روشنه و خیلی به نظر نمیاد ولی مامان دیگه نمیتونه بهم بگه کچل خان!!! از خود راضی

به جاش این روزها به لپ صورتی معروف شدم!!نیشخند آخه لپهام  مدتیه گل انداخته و همیشه صورتیه!!خجالت

 

 

 

مدتی بود مامان رفته بود تو کمین دندون های من بلکه یه عکس ازشون بگیره!!نیشخند منم که خوش خنده به خوبی همکاری میکردم ولی دندون هام موقع خنده پیدا نبود!!آخ

مامان خوبه؟؟؟خنده دیگه دهنم بیشتر از این وا نمیشه بگیر عکسو!!مژه

 

 

ای بابا باز هم پیدا نبود؟؟متفکر

خلاصه تا اینکه یک شب وقتی بابا باهام بازی میکرد گفت دندونهاش پیداس اگه میخوای برو دوربین بیار و این شد نتیجه اش:نیشخند

 

 

توی این ماه تعداد خوراکی هایی که میتونم بخورم خیلی زیاد شده! خوشمزهالبته از دید بابایی من هر خوراکی رو مجازم بخورم!! نیشخند موقعی که خودشون غذا میخورن هی یه کوچولو میذاره دهن من!! خوشمزهمنم که دیگه اینو میدونم همش موقع غذا با رورئکم میرم سمت بابا و اصلا سمت مامان نمیرم!!زبان

 

اینم یه آوش ماست مالی:زبان

 

 

چند روز پیش آویسا داشت آب نبات چوبی میخورد انقدر من با حسرت نگاش کردم خوشمزهو چشمامو مظلوم کردمناراحت که مامان زنگ زد به بابا و گفت واسه آوش آبنبات بخر!هورا

و این هم عکس اولین آب نبات من، انقدر به همه جا مالیدم و تو چشم و موهامم پر کردم که ازم گرفتنش!!نیشخند

مرسی بابا خیلی خوشششمزسخوشمزه

 

 

خوب این عکس ماله چند روز پیشه که از حمام اومده بودم انقدررر خوابم میومد که چشمامو به زور باز نگه داشته بودمخمیازه و تا اومدن بهم لباس بپوشونن من خوابم برد!!خواب

 

 

چون خیلی میرفتم سراغ کابینت ها و در یکیشو انقدر محکم زده بودم رو زمین که کنده شده بود!!هیپنوتیزم بابا دستگیره تموم کابینت های ردیف پایین رو باز کرده!!دل شکسته

گاهی که مامان کاری داره توی آشپزخونه در یکی از کابینتها رو باز میذاره تا من سرگرم بشمنیشخند

انقدر برای برداشتن وسایل از توش تلاش میکنم!!مژه

 

 

نمیشه!!!ناراحت مامان میشه تو بهم بدی؟؟ لططططفااااااا!!مژه


 

بدون شرحچشمک


 

و حسن ختامقلب

 

 

پست پر و پیمونی شداا!!زبان

انشاالله دیگه انقدر تاخیر نداشته باشیم تا مطالب جمع نشنلبخند

 

قلببغلبای بای

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوش کوچولو می باشد