شکرانه
یک سال گذشته
یک سال ازچهار نفره شدن ما
یک سال از دوبرابر شدن همه نگرانی های مادرانه و پدرانه ما
.......
یکساله که خونه ما خیلی در هم و شلوغ شده
یکساله که من اصلا به خودم نمیرسم!!!
یکساله که هیچی سر جای خودش نیست
یکساله که من و حمید یه شب خواب درست و حسابی نداشتیم!
یکساله که مطالعه ای نکردیم
.......
در عوض یکساله که شادی های ما دوبرابر شده
یکساله که ما از صدای خنده فرشته هامون تا اوج میریم
چقدر زود یکسال گذشت
الان پسر کوچولوی یکساله ما با قدم های کوچولوش همه جای خونه میره
دنبال ما میدوه و به هر سه تامون ابراز احساسات میکنه
از روزی که ما، دوتا لقب آسمانی گرفتیم 4 سال و نیم میگذره
4 سال و نیم از زمانی که ما شدیم مادر و پدر
با کوچکترین بیماری بچه هامون دلمون میلرزه
با تب کردنشون بغض میکنیم
و با ناله هاشون گریه میکنیم
وقتی دست به دعا میبریم همممیشه اولین دعامون سلامتی بچه هامونه
و وقتی لب به شکر باز میکنیم همممیشه اول از همه به خاطر سلامتیشون شکر میگیم
همه مادر و پدر ها همین جورن
مگه نه؟؟
پس مادر و پدر بچه هایی که بیماری های سخت دارن چی؟
چی میکشن اونایی که بچه هاشون با یه بیماری مثل سرطان دست و پنجه نرم میکنند؟؟
چقدر وحشتناکه آدم پاره دلش درد بکشه و مشکل مالی هم داشته باشه!!!
یه لحظه چشماتون رو ببندین و فقط سعی کنید تصور کنید اونا چی میکشن؟؟
ما الان که توی اولین سالگرد تولد پسرکوچولومون هستیم
به شکرانه سلامت دوتا گل زندگیمون
تصمیم گرفتیم توی این بازی وبلاگی شرکت کنیم
با واریز ماهی حداقل هزار تومن به حساب موسسه محک میخوایم یه گوشه خیلی کوچولو از درد این پدر و مادرها رو به دوش بکشیم.
همه دوستانی که این صفحه رو میخونن روشن یا خاموش، اونایی که وبلاگ دارن یا اونایی که ندارن همه به این بازی وبلاگی دعوت هستین.
برای شرکت در این بازی به این آدرس مراجعه کنین.