جشن تولد یک سالگی
سلام سلام
حالتون خوبه؟
یه دنیا ممنونم از همه شما که تولدم رو تبریک گفتین
مخصوصا ممنونم از غزال جون ، هانیه جون و آدمک عزیزم که توی وبلاگ هاشون به من تبریک اختصاصی گفتن. مرسییییییییییییییی
برای من امسال دو تا جشن تولد گرفته شد، یکی روز 2 تیر با حضور خانواده بابایی و یکی دیگه روز 3 تیر (همزمان با نیمه شعبان) با حضور خانواده مامان.
عموها و عمه ها و دایی ها و خاله مهربونم همه کلی زحمت کشیدن و ما رو واقعا خوشحال کردند.
همه تزئینات رو مامان خودش درست کرد که البته بدون کمک مهسا جونم خاله حمیده و مامان جون شیرین هیچ کاری نمیتونست بکنه.
تم تولدم امسال شیر کوچولو بود که از مدت ها قبل انتخاب شده بود. دلیلشم اینه که بابایی همون اوائل به خاطر یه سری از کارهام مثلا غرش کردنم توی ماشین پشت چراغ قرمز و ... بهم لقب بچه شیر داده بود و همون روزها به مامان گفت تم تولد آوش باید شیر کوچولو باشه!
این کارت دعوت مهمونهامون بود
تزیینات از توی پله با رد پای شیر شروع شد
و بعد خوش آمد گویی
اینم تزیینات داخل
چند تا هم از این گل های بادکنکی داشتیم
اینم دو تا کیکم
قبل از مهمونی حموم کردم و مامانی با ذوق میگفت ماااااااااادر الهی حموم دامادیت رو ببینم
اینم سلطان شیرها آوش کوچولو
(راستی این شیر روی لباسم رو مامان خودش درست کرده ها بعد کلی از خودش خلاقیت در کرد!! و اون عینک رو براش گذاشت حالا تو عکس های بعدی ببینین نیم ساعت نشده من عینک رو به چه روزی انداختم!!!)
وقتی شمع روی کیک رو دیدم انگشتم رو تکون میدادم و تند تند میگفتم اوووف!!! از بس که من نی نی محتاطی هستم!!!
آویسا زحمت فوت کردن شمع رو کشید
آویسا برام یه هدیه خوشگل گرفته بود یه فرش موزیکاله که من خیلی دوسش دارم
و اینجا هم دوتایی داریم کیک رو میبریم
-آبجی این چیه بهش چبسیده؟؟ فک کنم اضافه است بذار بکنمش!!
روز دوم کلی مهمون کوچولو داشتیم حیف که آرسام کوچولوی شیطون زیاد حوصله نداشت توی کادر عکس بمونه! من رو نگاه کنین مثله فندق پشت بقیه ایستادم!
و اینجا ذوق بچه ها برای فشفشه. بالاخره آرسام هم اومد ولی من همچنان اون پشت واسه خودم سرگرم هستم!
و اما بقیه شیرها جاهای مختلف:
نی ها
لیوان ها
چاقوی برش کیک
جعبه دستمال
پاپ کورن
اینم یه شیر با کشک و پیاز داغ روی کشک و بادمجون
و با هویج و چیپس روی سالاد ماکارونی
کلی هدیه خوشگل و کلی هم هدیه نقدی برام آوردن دست همه درد نکنه
یه عالمه هدیه هم گیر آویسا خانم اومد که مبارکش باشه
توی هر دوتا مهمونی خییییییلی خوش اخلاق بودم و خیلی خیلی هم همکاری میکردم و این قانون که همه بچه ها توی تولد یکسالگیشون اذیت میکنند رو من با قدرت شکوندم
5 شنبه 6 تیر عروسی پسر عمه جونم بود که من رو نبردن عروسی!!! من موندم خونه خاله حمیده ولی بهم خیلی خوش گذشت و کلی با امیر بازی کردم آخر شب بابا اومد منو برد و در اولین عروس کشون عمرم شرکت کردم به شدت هاج و واج نگاه میکردم!
و شنبه صبح هم رفتم واکسن یکسالگیم رو زدم هیچم گریه نکردم و بابایی با افنخار میگه معلومه که دیگه مررررررررررد شدی